سفارش تبلیغ
صبا ویژن

لبهای زخمی

نظر

امروز اتفاقی سوق داده شدم به وبلاگ یک دختر 14 ساله به نام سارا ... اول دبیرستان ، تو پروفایلش نوشته ، همینجوری دلم سوختس ، دیگه نسوزونیش...

تو وبلاگ تازه تاسیسش چند تا پست بیشتر نبود ، که یکی دوتاش معرفی خودش بود و ظاهرش و کارایی که واسه خودنماییش انجام داده بود مثل رنگ کردن موهاش و یکی هم گزارشی بود از رفتن با خونوادش به پارک و یکی دوتا هم مبهم نوشته بود .

تو همه نوشته هاش یک متن بود که خداییش آتیشم زد و یک متن هم بود که برام چندش آور بود :

متن چندش آور و البته قابل تامل که نشان از درد درون و جوابی است بر این جمله سارای 14 ساله که گفته : همینجوری دلم سوختس ، دیگه نسوزونیش...

عین متن سارا :

?فـاحشـہ کـسےاست کـہ درزنـدگیـش ازهـمـخـوابـگــے
بـابـزغـالــہ نگــذشتـہ استـــ  ... امـــا قـصـد دارد  بــا دختــر بـاکـره ازدواج کنـد !!!?